به گزارش فائزون به نقل از فارس، از خیل شهدای وطن، ۱۱ هزار شهید اهل سنت هستند که بخش اعظم آن به دوران دفاع مقدس برمیگردد. رزمندگان اهل سنتی که از شهرهای مختلف به ویژه غرب کشور و حتی جنوب، شرق و جنوب شرقی دیار دلیران در قالب تیپ و یگانهای مختلف راهی دفاع از مرزهای این خاک مقدس شدند. بخشی از این رزمندگان در قالب لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی حماسههای ماندگار در جبهه خلق کردند. هفته وحدت بهانهای شد با یادی از شهدای اهل سنت مدافع حرم، روایتگر این همدلی و وحدت ایرانیان باشیم:
مدافعان حرم بلوچ در تیپ نبویون
در میدان رزم، نام شهدایی نظیر شهید عمر ملازهی، شهید مراد عبداللهی، شهید سلمان بامری، شهید عبدالحمید سالاری، شهید اصغر بامری، شهید پرویز بامریپور، شهید اسماعیل شجاعی و غیره از شهدای اهل سنت مدافعان حرم میدرخشد.
شهید عمر ملازهی؛ نخستین شهید اهل سنت مدافعان حرم
عمر ملازهی را به عنوان اولین شهید اهل سنت مدافع حرم میشناسند. شهیدی که چهار سال بعد از آغاز جنگ تحمیلی در شهرستان نیکشهر استان سیستان و بلوچستان دیده به جهان گشود. در کودکی بسیار بچه بازیگوش و شیطان بود. به قول پدر مرحومش یک روز آنقدر آتش سوزاند که ناچار شد او را از درخت آویزان کند تا اینکه با وساطت یکی از همسایهها، پدرش او را پایین آورد، اما پایین آوردن همان و شیطنت کردن دوباره عمر هم همان.
در ۱۸ سالگی با دختر عمهاش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای نامهای محمدرضا، فائزه، مریم و بتول است. عمر زندگی خوبی داشت و از لحاظ مالی هم تأمین بود، میتوانست مانند بسیاری از افراد در کنار خانوادهاش روزگار را بگذراند، اما وقتی غم و غصه مردم سوریه را دید، نتوانست طاقت بیاورد و برای اعزام اقدام کرد.
چهار ماه قبل از اینکه عازم دفاع از حرم حضرت زینب (س) شود، به خانوادهاش گفته بود که قرار است برای دفاع از برادرانش راهی سوریه شود، اما آنها حرف عمر را جدی نگرفتند. روز آخری که قصد رفتن داشت از ترس اینکه پدرش با او مخالفت کند، چیزی به او نگفت، تنها به مادرش گفت: مدتی جایی میروم و چند روزی نیستم. اما پدرش چهار روز بعد در حالی که عمر در سوریه بود در چابهار فهمید پسرش مدافع حرم شده است، اول از عدم حضور عمر تعجب کرد، اما بعد از آن خدا را شکر کرد که پسرش در راه خدا گام برداشته است.
پدر شهید عمر ملازهی
پدر شهید: شیعه و سنی برادرند
مدتی گذشت، خبرهای خوبی از سوریه نمیرسید. عمر به همسرش پیام داده بود که در محاصره است و شرایط خوبی ندارند و او را حلال کند. یک هفته بعد از آن تماس، عمر در مقابله با تروریستهای تکفیری و داعش در سوم مهرماه سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید.
در مراسم تشییع نخستین شهید اهل سنت مدافع حرم همه نگاهها به اسماعیل ملازهی بود، اما سخنان سراسر حماسی او توطئه دشمنان را خنثی کرد. چرا که پدر شهید گفته بود: شهادت دست خداوند است. خداوند از نیتهای انسانها آگاه است. خوشحالم که حالا من هم پدر شهید هستم. مسلمانها با هم برادرند. شیعه و سنی برادرند و هر ۲ مورد ظلم داعش هستند. کسی که نظری خلاف این داشته باشد، باعث تفرقه میشود.
صحبتهای پدر شهید اهل سنت مدافع حرم در محضر رهبر انقلاب
شهید سلمان برجسته و کلکلهای پدر و پسری برای اعزام
شهید سلمان برجسته یکی از رزمندگان تیپ نبویون بود. اما حکایت اعزامش حکایت اعزام عشق و شور است. پسری که همراه پدر راهی دیار حرم حضرت زینب (س) میشود تا بار دیگر روضه علی اکبر (ع) را در میدان رزم را تداعی کند. با اینکه از جوانان دهه هفتادی اهل سنت بود، اما اهل بیت و خاندان رسول خدا (ص) را دوست داشت. برای همین کسب و کارش را در شهرداری بخش «بنت» شهرستان «نیکشهر» سیستان و بلوچستان رها کرد و راهی سوریه شد.
شهید سلمان برجسته
اما اعزامش به همین راحتیها نبود. در واقع، گوش سلمان بدهکار نبود. هر چقدر پدرش که از جانبازان دفاع مقدس است، از او خواست بماند تا سایه سر مادر، چهار خواهر و برادر کوچکش باشد، قبول نکرد، بلکه با جدیت تمام گفت: پیرمرد ریش سفید! تو در خانه بمان. من جوانم و زرنگ، من میروم. اما از پدرش هم انکار که: من جنگ را دیدهام، جنگ شوخی نیست، خمپاره، ترکش و هزار تا سختی و مجروحیت دارد. ممکن است یک عمر ویلچرنشین شوی! این کلکلهای پدر و پسری تمامی نداشت. حتی در لحظات آخر اعزام هم ادامه داشت. مسؤول اعزام به سوریه که میان این پدر و پسر مردد مانده بود، خطاب به پدر سلمان گفت: تنها یک نفر از شما میتواند اعزام شود، همین حرف کافی بود که دل سلمان بشکند و بزند زیر گریه؛ گریهای که بند نمیآمد، اما توانست دل مسؤول اعزام را نرم کند و پدر و پسر را باهم به سوریه بفرستد.
بعد از اینکه سلمان و حاج رسول، حرم حضرت زینب (س) را زیارت کردند، راهی مقر شدند. در میان رزمندگان مقر شیعه، تنها چهار رزمنده اهل سنت حضور داشتند. برخورد با عزت توام با احترام رزمندگان شیعه آنها را متحیر ساخته بود. آن قدر فرمانده حواسش به رخت، خوراک و جای خواب آنها بود که صدای سلمان درآمده بود که ما برای خوابیدن و خوردن نیامدیم. فرمانده هم وقتی عزم این پدر و پسر را جزم دید، آنها را در ۲ گردان مختلف قرار داد و عازم خط مقدم مبارزه با داعش کرد.
پدر و پسر در قامت مدافعان حرم حضرت زینب (س)
سلمان و حاج رسول به چشمان خود دیدند که داعشیان مسلمان نیستند، چرا که یک مسلمان ماشه اسلحهاش را در دهان کودک ۶ ساله نمیچکاند و به طرز فجیع انسانها را نمیکشد و اسلام تنها بهانهای برای داعش است. در یکی از پیشرویها، سلمان در کمین داعش قرار گرفت و با ترکش خمپاره در سوم آذرماه سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید و بعد از شهادتش پدرش بر بالین او حاضر شد و گفت: الحمدلله! به آرزویش رسید.
پایان پیام/ http://asrehamoon.ir/vdchwznzm23nmwd.tft2.html